سبد خرید
جمع سبد خرید
0

شهید همت

🌸زندگی‌نامه:
روز ۱۲ فروردين ۱۳۳۴ در شهرضا، در خانواده مستضعف و متدين به دنيا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلاي معلي و زيارت قبر سالار شهيدان و ديگر شهداي آن ديار شدند و مادر با تنفس شميم روح‌بخش کربلا، عطر عاشورايي را به اين امانت الهي دميد. محمدابراهيم در سايۀ محبت‌هاي پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکي را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصيل از هوش و استعداد فوق‌العاده‌اي برخوردار بود و با موفقيت تمام دوران دبستان و دبيرستان را پشت سر گذاشت.

هنگام فراغت از تحصيل به ويژه در تعطيلات تابستاني با کار و تلاش فراوان مخارج شخصي خود را براي تحصيل بدست مي‌آورد و از اين راه به خانوادۀ زحمتکش خود کمک قابل توجهي مي‌کرد. او با شور و نشاط و مهر و محبت و صميميتي که داشت به محيط گرم خانواده صفا و صميميت ديگري مي‌بخشيد. پدرش از دوران کودکي او چنين مي‌گويد: «هنگامي که خسته از کار روزانه به خانه برمي‌گشتم، مي‌ديدم فرزندم تمامي خستگي‌ها و مرارت‌ها را از وجودم پاک مي‌کرد و اگر شبي او را نمي‌ديديم برايم بسيار تلخ و ناگوار بود.»

🌸فعالیت‌های سیاسی:
فعالیت‌های ضد حکومت وی باعث شد تا چندین نوبت از طرف سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) به او اخطار شود. گوشه و کنار، حرفهای نیش‌دار او به گوش حکومت رسید و اخطار ساواک در پرونده او ثبت گردید.بخاطر فعالیت‌های سیاسی اش ساواک وی را تعقیب کرده و او مدتی فراری بود. نخست به شهر فیروز آباد و بعد از چندی به یاسوج رفت. زمانی که در صدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آن جا سکنی گزید. با بالا گرفتن انقلاب ۱۳۵۷ به شهرضا بازگشت و سازمان‌دهی تظاهرات مردمی را بر عهده گرفت. در پایان یکی از راهپیمایی‌ها، قطعنامه آن را قرائت کرد و شایع شد که حکم اعدامش را صادر کرده‌اند و همین مسئله، او را تا روز پیروزی انقلاب در مخفی‌گاه‌ها نگه داشت.

🌸پس از انقلاب:
همت پس از وقوع انقلاب در ایجاد نظم و دفاع از شهر و راه‌اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرستان شهرضا نقش داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دو تن از برادران خود و سه تن دیگر از دوستانش تشکیل داد. اواخر سال ۱۳۵۸ به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت کرد و به فعالیت‌های عقیدتی پرداخت. همت در خرداد سال ۱۳۵۹ به منطقهٔ کردستان اعزام گردید.با آغاز جنگ، او و احمد متوسلیان، به دستور محسن رضایی؛ فرمانده وقت سپاه پاسداران، مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمد رسول‌الله را تشکیل دهند. نخستین بار در عملیات فتح‌المبین، مسئولیت قسمتی از عملیات به عهده همت گذاشته شد. وی در موفقیت عملیات در منطقه کوهستانی «شاوریه» نقش مهمی داشت. او در عملیات بیت‌المقدس در سمت معاونت تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله فعالیت و تلاش قابل توجهی را در شکستن محاصره جاده شلمچه به خرمشهر انجام داد و یگان تحت امر او سهم بسزایی را در فتح خرمشهر برعهده داشتند.

در سال ۱۳۶۱ با آغاز جنگ در جنوب لبنان، به منظور حمایت از حزب‌الله لبنان، راهی این کشور شد و پس از دو ماه به ایران بازگشت. با شروع عملیات رمضان، در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۱ در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این یگان به لشکر، در سمت فرماندهی آن لشکر نیز انجام وظیفه کرد. در عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، ایفای نقش کرد. در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر ۲۷ حضرت رسول‌الله، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود، به عهده گرفت. سرعت عمل لشکر ۲۷ تحت فرماندهی او، در عملیات والفجر ۴ قابل توجه بود. وی در تصرف ارتفاعات کانی مانگا، نقش داشت.

🌸عملیات خیبر:
به روایت محمد ابوترابی در کتاب مردان رستگار، با قفل شدن عملیات و بی‌توجهی مقام‌های سیاسی و نظامی به توضیحات محمدابراهیم همت در مورد واقعیت‌های صحنه نبرد، میان همت، که بعد از متوسلیان فرمانده لشکر ۲۷ شده بود و کاظم رستگار، گفتگویی تکان‌دهنده درمی‌گیرد، کاظم رستگار مدام می‌گفت:

«همین است دیگر، به خدا توکل کن، آنها [مقام‌های بالا] کی فهمیدند ما چه می‌کشیم که حالا بفهمند؟»

همت در حرف‌هایش روی یک موضوع خیلی تأکید می‌کرد، آن هم اینکه:
«بالایی‌ها تصور می‌کنند کوتاهی می‌کنم و توقع دارند بعد از پنج، شش بار شکست خوردن، کماکان ادامه بدهم، در حالی که شدنی نیست. من باید بچه‌ها را از روی بدن شهدای شب قبل حرکت بدهم، این طرف هم پایینی‌ها [نیروهای رزمنده] فکر می‌کنند من مطالب را به بالا منتقل نمی‌کنم و گردان، گردان را برای یک هدف دست نیافتنی هزینه می‌کنم، دیگر خسته شدم.»

به روایت کتاب دستواره سخن می‌گوید نوشتهٔ حسین شکری:


محمدابراهیم همت در میانه عملیات خیبر از محمدرضا دستواره فرمانده وقت تیپ ابوذر لشکر ۲۷ می‌خواهد به نزد اکبر هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی برود و عملی نبودن دستورات مدیران جنگ را توضیح بدهد، ولی هاشمی با تأکید بر اینکه هر چقدر هم کشته بدهند، باید عملیات را ادامه دهند می‌گوید:
«اسلام را به خفت نیندازید. بلند شوید بروید. توکل کنید. ان‌شاءالله راه باز می‌شود.»

در جریان عملیات خیبر، محمدابراهیم همت و حمید باکری؛ جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا کشته می‌شوند و اگر چه ایران جزایر مجنون را تصرف می‌کند، ولی به هدف اصلی عملیات یعنی قطع ارتباط بصره با بقیه عراق دست نمی‌یابد.

🌸دیدگاه‌ها:
محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه دربارهٔ همت چنین می‌گوید:

«ما در حقیقت چهار لشکر داشتیم که اینها وقتی هر جا وارد می‌شدند، هیچ خطی در مقابلشان قدرت مقاومت نداشت، حاج همت و لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله، حسین خرازی و لشکر ۱۴ امام حسین، مهدی باکری و لشکر ۳۱ عاشورا، احمد کاظمی و لشکر ۸ نجف که در هر کجا وارد می‌شدند، بدون استثنا با موفقیت همراه بود.»

🌸ویژگی‌های برجستۀ شهید همت:
او عارفي وارسته، ايثارگري سلحشور و اسوه‌اي براي ديگران بودکه جز خدا به چيز ديگري نمي‌انديشيد و به عشق رسيدن به هدف متعالي و کسب رضاي خدا و حضرت احديت، شب و روز تلاش مي‌کرد و سخت‌ترين و مشکل‌ترين مسئوليت‌هاي نظامي را با کمال خوشرويي و اشتياق و آرامش خاطر مي‌پذيرفت.

سردار سرلشکر رحيم صفوي فرماندۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دربارۀ وي چنين مي‎گويد: «او انساني بود که براي خدا کار مي‌کرد و اخلاص در عمل از ويژگي‌هاي بارز او بود، ايشان يکي از افراد درجه اولي بود که هميشه مأموريت‌هاي سنگين بر عهده‌اش قرار داشت. حاج همت مثل مالک اشتر بود که با خضوع و خشوعي که در مقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسيجي داشت، در مقابله با دشمن همچون شيري غرّان از مصاديق «اشداء علي الکفار، رحماء بينهم» بود. همت کسي بودکه براي اين انقلاب همه چيز خودش را فدا کرد و از زندگي‌اش گذشت. او واقعاً به امر ولايت اعتقاد کامل داشت و حاضر بود در اين راه جان بدهد، که عاقبت هم چنين کرد. هميشه سفارش مي‌کرد که دستورات را بايد موبه مو اجرا کرد. وقتي دستوري هر چند خلاف نظرش به وي ابلاغ مي‌شد، از آن دفاع مي‌کرد. ابراهيم از زمان طفوليت، روحي لطيف، عبادي و نيايشگر داشت.»

پدر بزرگوارش مي‌گويد: «محمدابراهيم از سن 10 سالگي تا لحظۀ شهادت در تمام فراز و نشيب‌هاي سياسي و نظامي، هرگز نمازش ترک نشد. روزي از يک سفر طولاني و خسته‌کننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسيد. ابراهيم آن شب را با همۀ خستگي‌هايش تا پگاه، به نماز و نيايش ايستاد و وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجيبي داشتم. اي کاش به سراغم نمي‌آمدي و آن حالت زيباي روحاني را از من نمي‌گرفتي.»

اين انسان پارسا تا آخرين لحظات حيات خود، دست از دعا و نيايش برنداشت. نماز اول وقت را بر همه چيز مقدم می‌شمرد و قرآن و توسل برنامۀ روزانۀ او بود. او به راستي همه چيز را فداي انقلاب کرده بود. آن چيزي که براي او مطرح نبود، خواب و خوراک و استراحت بود. هر زمان که براي ديدار خانواده‌اش به شهرضا مي‌رفت، در آنجا لحظه‌اي از گره‌گشايي مشکلات و گرفتاري‌هاي مردم باز نمي‌ايستاد و دائماً در انديشۀ انجام خدمتي به خلق الله بود.

شهيد همت آن چنان با جبهه و جنگ عجين شده بود که در طول حيات نظامي خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند کوچک‌تر خود را تنها يکبار در آغوش گرفته بود.

او بسان شمع مي‌سوخت و چونان چشمه‌ساران در حال جوشش بود و يک آن از تحرک باز نمي‌ايستاد. روحيۀ ايثار و استقامت او شگفت‌انگيز بود. حتي جيره و سهميۀ لباس خود را به ديگران مي‌بخشيد و با همان کم، قانع بود و در پاسخ کساني که مي‌پرسيدند چرا لباس خود را که به آن نيازمند بودي، بخشيدي؟ مي‌گفت: «من پنج سال است که يک اورکت دارم و هنوز قابل استفاده است!»

او فرماندهي مدير و مدبر بود. قدرت عجيبي در مديريت داشت. آن هم يک مديريت سالم در ادارۀ کارها و نيروها. با وجود آنکه به مسائل عاطفي و نيز اصول مديريت احترام مي‌گذاشت و عمل مي‌کرد، در عين حال هنگام فرماندهي قاطع بود. او نيروهاي تحت امر خود را خوب توجيه مي‌کرد و نظارت و پيگيري خوبي داشت. کسي را که در انجام دستورات کوتاهي مي‌نمود بازخواست مي‌کرد و کسي را که خوب عمل مي‌کرد، تشويق مي‌نمود.


بينش سياسي بُعد ديگري از شخصيت والاي او به شمار مي‌رفت. به مسائل لبنان و فلسطين و ساير کشورهاي اسلامي بسيار مي‌انديشيد و آن چنان از اوضاع آنجا مطلع بود که گويي ساليان درازي در آن سامان با دشمنان خدا و رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله در ستيز بوده است. او با وجود مشغلۀ فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سياسي روز شناخت وسيعي داشت.

از ويژگي‌هاي اخلاقي شهيد همت برخورد دوستانۀ او با بسيجيان جان برکف بود. به بسيجيان عشق مي‌ورزيد و همواره در سخنانش از اين مجاهدان مخلص تمجيد و قدرشناسي مي‌کرد. «من خاک پاي بسيجيان هم نمي‌شوم. اي کاش من يک بسيجي بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمي‌شدم.»

وقتي در سنگرهاي نبرد، غذاي گرم براي شهيد همت مي‌آوردند سوال مي‌کرد: آيا نيروهاي خط مقدم و ديگر اعضاي همرزممان نیز همين غذا را مي‌خورند يا خير؟ و تا مطمئن نمي‌شد دست به غذا نمي‌زد.

شهيد همت همواره براي رعايت حقوق بسيجيان به مسئولان امر تأکيد و توصيه داشت. او که از روحيۀ ايثار و استقامت کم‌نظيري برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقي‌اش در واقع معلمي نمونه و سرمشقي خوب براي پاسداران و بسيجيان بود و خود به آنچه مي‌گفت عمل مي‌کرد. عشق و علاقۀ نيروها به او نيز از همين راز سرچشمه مي‌گرفت. براي شهيد همت مطرح نبود که چکاره است، فرمانده است يا نه. همت يک رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمي وارسته.

🌸شهادت:
در جریان عملیات خیبر، همچنان که نیروهای ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت می‌کردند هنگامی که همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو رفته بود، بر اثر اصابت گلولهٔ توپ در نزدیکی‌اش همراه با سید حمید میرافضلی، در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در محل تقاطع جاده‌های جزایر مجنون شمالی و جنوبی بر اثر اصابت گلوله توپ سر از بدن جدا و شهید شد.

ابراهیم همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود:

باید مقاومت کرده و مانع از بازپس‍گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید می‌شویم یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم.

محسن رضایی در مصاحبه‌ای گفته‌است:

اولین باری که در جنگ به کسی عنوان «سید الشهدا» دادند، در همین خیبر و برای حاج همت بود.»

🌸آرامگاه:
ابراهیم همت قرار بود در قطعه ۲۴ بهشت زهرا دفن شود ولی به اصرار خانواده در زادگاهش و در کنار امامزاده شاه رضا دفن شد. با این حال در (قطعه ۲۴ ردیف ۷۷ شماره ۵۲۴) بهشت زهرا و در کنار مصطفی چمران، عباس کریمی و رضا چراغی سنگ مزاری برای وی نصب شده‌است.

برای بزرگداشت وی بزرگراه شهید همت و ایستگاه متروی شهید همت تهران به نام او نامگذاری شده‌است. همچنین یکی از بزرگراه‌های جنوب شرقی اصفهان، به نام وی نامگذاری شده‌است.

کتاب‌هایی همچون «هم‌پای صاعقه»، «ضربت متقابل»، «به روایت همت»، «ماه بالای سر بچه هاست» و «نیمه پنهان ماه» از جمله کتاب‌هایی هستند که در خصوص زندگی فردی و نظامی ابراهیم همت منتشر گردیده‌است.